امروز نشستهام پای لپتاپ و دارم طرز پخت بوقلمون را برای مامان پیدا میکنم چون تا به حال گوشت بوقلمون درست نکرده است و ما هم نخوردهایم جایی و بلد هم نیستیم. فرکانس رادیو را گذاشتهام روی رادیو فرهنگ و به برنامهی بزرگداشت هوشنگ ابتهاج گوش میدهم و حسین قوامی به گونهای رشکبرانگیز میخواند "تو ای پری کجایی؟ که رخ نمینمایی."، همزمان دارم هزینهی اولیه برای قدم گذاشتن در کاری که بهش علاقه دارم را برآورد میکنم و مثل همیشه توی سرم هزار تا فکر است و توی دلم کمی شوق، کمی خستگی، کمی امید و مقدار زیادی دلتنگی.
به طعم بستنی زعفرانیهای بعدازظهرهای کشدارِ تابستان پارسال فکر میکنم که مهمان رییس بودیم و با همکارها گپ میزدیم و میخوردیم. دلم میخواهد به تابستان گذشته و شغل قبلی برگردم؟ ته دلم رضایت به برگشتن ندارد. دلم میخواهد توی مسیری که دوستش دارم جلو بروم، حتی به اندازهی نیم قدم. اگر لازم باشد یک بستنی زعفرانی هم میخرم؛ مهمانِ خودم.
درباره این سایت