در میانه‌ی یک سفر طولانی بوده‌ام. از آن سفرهایی که برای رفتن باید همه چیزها و آدم‌های دوست داشتنی‌ام را پشت سرم جا می‌گذاشتم تا بال پریدنم را قیچی نکنند. روزهای زیادی را تنهای تنها قدم زده‌ام، زیر باران بی‎امانِ زمستان، خیس و تب‌دار ادامه داده‎ام. آفتابِ پر حرارتِ مردادِ داغ، یخم را آب کرده و وا رفته ادامه داده‎ام. روزهایی را از سر گذرانده‌ام که رفتنِ پیوسته آرامم می‌کرد و مصمم‌تر از همیشه به بازنیامدن فکر می‌کردم. باید انقدر راه می‌رفتم که هوای رسیدن از سرم بیفتد. شده تا آخر دنیا، شده بی‌مقصد و بی‌هدف، شده بی نقشه و همراه.باید می‌رفتم که کسی توی پستوی متروکه‎ی دلم سرک نکشد و راز مگو، بگو نشود.

امروز اما انگار کسی من را از میانه‎ی سفرِ عجیب و طولانی‌ام بازگردانده است. در عوضِ همه چیزهایی که یک بار ازشان عبور کرده بودم، حالا اندکی تجربه و بسیار بسیار بهانه برای برگشتن دارم. مسیر طاقت فرسای سفر، رمقِ بدنم را کشیده اما همان دستی که در میانه ی راه روی شانه‎ام نشست، دلم را هم بند زد. جای خستگی‎های چال شده زیر چشمانم هنوز درد می‌کند اما هیچوقت تا این اندازه دلم گرم نبوده است.

از سفر برگشته‌ام و آنکه رِندانه در میانه‎ی راه به استقبالم آمده است آغوشش وطنِ دیرینه و مُدامم است.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

عاشقانه های من برایه همسرم حسینtnt بایکوت دوران من CADEAU Flowers | Custom CADEAU | Cadeauandco سناتور ملودی آموزشگاه موسیقی زرين تاب غواصی که برای آب نامه می نوشت..